سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 89 دی 2 , ساعت 8:6 عصر

* خدا را شکر

آخرین لقمه را برداشته بودم که فهمیدم داخل غذا مو بود ! (2/10/1389)

* خدا را شکر

آن انگشتم که لای در رفت انگشت کوچکم بود . آنهم انگشت کوچک دست چپ. (2/10/1389)

* خدا را شکر

لباسم وقتی به بخاری خورد و سوخت ، که کهنه بود و کثیف. (22/10/1389)

کلام آخر :

الف ) گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله ی توست ... آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

ب ) نمی دانم مصلحت هست این پُست را هم به طنز آغشته اش کنم یا نه . به هر حال اگر می خواستم به طنز آغشته اش کنم می گفتم : خدا را شکر آنچه پاره شد شلوار بود .

ج ) بر کوتاهی این پّست خرده نگیرید چون این نوشته تکمیل خواهد شد ، فقط بگذارید باز هم برایم حوادث رخ دهد تا شکریّه اش را بسازم. ثانیا می دانستم کیه که بخونه . حالا که اصلا کسی بخوانش نیستید پس هرچه کوتاه تر بهتر.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ